مادر دردمندی کنار بستر کودک نوجوانی که در انتظار مرگ بودرا دیدم که چگونه زیر لب با عشق و علاقه ترانه مادری را زیر گوش دلبندش زمزمه می کرد و او را امیدوار می ساخت ولی در دلش طوفانی به پا شده بود و ناله میکرد که با این مصصبت عظیم چه کنم........
نظرات شما عزیزان:
ایمان 
ساعت11:41---12 خرداد 1391
سلام.وب زیبایی داری موفق باشی .مسافر کویر.روستای گرمه
فقر ، شب را
“بی غذا” سر کردن نیست …
فقر ، روز را “بی اندیشه” سر کردن است
انسان 
ساعت20:13---21 ارديبهشت 1391
سلام. خدا نکنه مادری اون روز رو ببینه. وبلاگ ها تون خیلی تنوع داره. فک کنم 5 تاش رو پیدا کردم. پاسخسلام دخترم انشالله هیچ مادری داغ فرزندی را نبیند خوشحالمکه وقت گذاشتید و به وبلاگهایم سری زدید اگر در سمت خدا به لینک دوستان بروید همه وبلاگهایم را پیدا می کنید
|